نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده


ابرها ریختنی لولوی لالا کرده

گره طره سنبل ز صبا جستم، گفت


«دامن لاله پر از عنبر سارا کرده »

بر گل و لاله تر می رود و نیک ببین


پای آلوده به خون پایچه بالا کرده

عاشقان رفته به گلزار و دل سوخته را


به تکلف ز گل و لاله شکیبا کرده

هر که را بر جگر از فتنه خوبان داغی ست


من هم از گل گله ای از رخ زیبا کرده

داشته چشم به نرگس بر هر گل که رسید


به هوس دیده خویشش به ته پا کرده

می شنودی که گل و لاله به باغ و نرگس


مطربان را به نوا بلبل گویا کرده

پس از این ما و شراب و چمن و مشتی چند


دل و دین را به سر شاهد و صهبا کرده

بنده خسرو ز شکر ریزی و صفت هر روز


کلک خود را به دو دندانه شکرخا کرده